۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه

دویست و پنجاه ميليارد دلار سرمايه گذارى سعودى براى ضربه زدن به شيعه


تاجر سعودى فاش كرد : 250 ميليارد دلار سرمايه گذارى سعودى براى ضربه زدن به شيعه 250 ميليارد دلار سرمايه گذارى سعودى براى ضربه زدن به شيعه !
تاريخ مخابره خبر/: 28/12/85/
منبع خبر : shia-news
بسم الله الرحمن الرحيم
به گزارش خبرنگار شيعه نيوز به نقل از نهرين نت: تاجر سعودى فاش كرد: ملك عبدالله مبلغ 250 ميليارد دلار را براى ضربه به شيعيان اختصاص داده است.
تاجر سعودى از خانواده سديرى است به نقل از وزير در دولت سعوديه اعلام كرد كه ملك عبدالله شخصا از امير بندر بن سلطان رئيس مجلس واز وزير خارجه سعود الفيصل درخواست كرد كه تمام سعى خود را براى رويارويى با ايران انجام دهند، وتمام اولويت هاى خاص با لبنان وعراق است.
اين تاجر كه طى سفرى در انگليس به سر مى برد اذعان كرد كه ملك عبدالله يك ماه قبل در اجتماع سرى وحكومتى در رياض اعلام كرد كه مبلغ 20 ميليارد دولار براى تاييد صدام در جنگ عراق و ايران خرج كرد.
واگر اين مبالغ سعودى نبود شيعيان در 1982 در جنگ خرمشهر بر حكم غالب مى شدند.
وهمچنين ملك عبد الله اعتراف كرد كه مبلغ 40 ميليارد دلار خرج آزادى كويت از چنگ صدام نمود.
ووى تاكيد كرد كه مملكت سعودى اماده است 250 ميليارد دولار هزينه براى مقابله با تسلط شيعيان بر حكومت انجام دهد.
ادامه داد كه: سعودى در قضيه عراق در اينده نزديك پيروز مى شود.
وهمچنين با مسلح كردن نيروهاى ارهابى و نيروهاى شيعه مخالف با حكومت فعلى (اياد علاوى) وكردهاى مخالف با ضد ايران وگروهك تروريستى مجاهدين خلق و گروهكهاى تروريستى بلوچستان در ايران باعث پيروزيهاى نيروهاى سياسى مى شود.
ودر واقع ملك عبدالله با اين تصريحات چراغ سبزى براى شيوخ وهابيه براى فتوا براى قتل شيعيان داده است. خبرنگار شيعه نيوز در كربلا: احمد موذن

قتل شيعيان برمسلمانان واجب است!


بلال عبدالله پزشك عراقى: كشتار وقتل شيعيان بر هر مسلمانى واجب است.
بلال به شدت از انگليسى ها و آمريكايى ها بدش مى آمد ولى اگر يك شيعه در عراق به قتل مى رسيد، او شادمان تر مى شد. بنابراين گزارش اين تروريست عراقى همچنين تعداد زيادى نوار صوتى سخنرانى هاى ابومصعب الزرقاوى را به همراه خود داشته است.
يكى از دوستان پزشك عراقى متهم به فعاليت هاى تروريستى در لندن از شيعه ستيزى وى سخن به ميان آورد.
به گزارش شيعه نيوز به نقل از عصر ايران، شريز ماهر از دوستان بلال عبدالله پزشك عراقى و يكى از افرادى كه قصد اجراى عمليات هاى تروريستى در شهر لندن داشتند گفت كه بلال به شدت از انگليسى ها و آمريكايى ها بدش مى آمد ولى اگر يك شيعه در عراق به قتل مى رسيد، او شادمان تر مى شد!
ماهر كه خود نيز تا پيش از اين عضو يكى از گروه هاى افراطى بوده است، اضافه كرد: او هميشه مى گفت كه كشتار وقتل شيعيان بر هر مسلمانى واجب است.
بنابراين گزارش اين تروريست عراقى همچنين تعداد زيادى نوار صوتى سخنرانى هاى ابومصعب الزرقاوى را به همراه خود داشته است.
اين پزشك عراقى هم اكنون به اتهام فعاليت هاى تروريستى در انگليس در بازداشت به سرمى برد.

اعلام رسمى جهاد بر ضدّ شيعة


از شيخ عبد الرحمان براك از مفتيان سعودى استفتا شده: «هل يمكن أن يكون هناك جهاد بين فئتين من المسلمين (أي: السنة مقابل الشيعة؟».
آيا امكان جهاد ميان اهل سنت و شيعه وجود دارد؟
وى پاسخ داده: «... إن كان لأهل السنة دولة وقوة وأظهر الشيعة بدعهم ، وشركهم ، واعتقاداتهم ، فإن على أهل السنة أن يجاهدوهم
بالقتال.... سايت المنجد، سوءال شماره 10272.
اگر اهل سنت داراى دولت مقتدى باشند و شيعه برنامه شرك‏آميز خود را اظهار نمايند (مانند اعتقاد به وصايت على عليه‏السلام بعد از پيامبر گرامى و مراسم عزادارى براى امام حسين عليه‏السلام و توسل به امير المؤمنين و حسين عليهماالسلام ). در اين صورت بر اهل سنت واجب است كه عليه شيعه اعلام جهاد نموده و آنان را به قتل برساند.

شيعه و شيعه کشي به چه بهانه ای

متن فتوي حلال بودن خون شيعه توسط ابن جبرين،عالم وهابي...


مسلماً من ذبح آن رافضي را حلال نميدانم ...اين رافضيان غالباً مشرک هستند و علي بن ابي طالب را دائما در سختي و آساني حتي در عرفات و طواف و سعي صفا و مروه مي خوانند و فرزندان او را امامانشان مي خوانند همانطور که بارها از آنان شنيده ايم و اين بزرگترين شرک و ارتداد از اسلام است.خدا شرّشان را کم کند و صلّي الله علي محمد و آله و صحبه و سلّم!!!

متن فتواي تکفير شيعيان


بسياري از جاهلان اهل سنت تقريب بين سني و شيعه را باور کرده اند!... در حالي که آن دعوت باطلي است!
مذهب اهل سنّت و مذهب شيعه دو ضدّي است که با هم جمع نمي شوند و نزديک ساختن اين دو جز با دست
کشيدن از اصول مذهب سنت يا از بعضي از آن يا سکوت در مورد بطلان رافضه ممکن نيست، و اين مطلب
(سکوت کردن در مورد بطلان عقيده رافضيان) به کلّي از صراط مستقيم منحرف است

مناظره محمد بن عبدالوهاب با خداوند متعال

آنچه در اينجا مي خوانيد مناظره اي است فرضي ميان خداوند متعال و محمدبن عبدالوهاب که سخنان خداوند از قرآن کريم اخذ و سخنان محمدبن عبدالوهاب از افکارش و افکار وهابيان امروز گرفته شده است.


- خداوند متعال : و إذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس ابي و استکبر و کان من الکافرين (بقره /34) ؛ هنگامي که به ملائکه گفتيم براي آدم سجده کنيد , همه سجده کردند جز ابليس که امتناع کرد و تکبر ورزيد و از کافرين بود.
- محمد بن عبدالوهاب : خدايا اين شرک است که تو به ملائکه فرمان داده اي آدم را سجده کنند . چرا مردم را به سجده بر آدم وادار مي کني ؟

- خداوند متعال : و رفع ابويه علي العرش و خرُّوا له سُجدا و قال يا ابت هذا تأويل روياي من قبل قدجعلها ربي حقا (يوسف/100) ؛ يوسف پدر و مادرش را بر تخت نشاند و برادران يوسف پيش او به سجده افتادند . يوسف گفت : اي پدر! اين تأويل خواب من است که پيش از اين ديده بودم و خداوند آن را محقق ساخت.

- محمد بن عبدالوهاب : خدا يا چرا پيامبرت يعقوب و يوسف بايد اجازه دهند که برادرانش پيش او سجده کنند . برادران يوسف مشرک شده اند و قتل شان واجب . يعقوب و يوسف بايد آن ها را مي کشتند.

- خداوند متعال : و إذ جعلنا البيت مثابه للناس و أمنا و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلي (بقره/125) ؛ [به ياد بياوريد] هنگامي که ما کعبه را محل بازگشت مردم و محلي امن قرار داديم. [براي تجديد خاطره] مقام ابراهيم را محل عبادت خود قرار دهيد .

- محمد بن عبدالوهاب : خدايا چرا گفته اي مقام ابراهيم را محل عبادت خود قرار دهيد . چرا مکان يک بشر را محل عبادت خود قرار مي دهي ؟ اين شرک است . هيچ بشري به هيچ وجهي نبايد دخلي در عبادت تو پيدا کند. چرا يک بيابان نامربوط به بشر را محل عبادت خود قرار ندادي که مقام ابراهيم را محل عبادت خود قرار دادي ؟ اين باعث مي شود مردم ياد بگيرند و محل اولياي ديگري چون رسول خدا(ص) و علي (رض) و... را محل عبادت خود قرار دهند . اين ها همه شرک است .

- خداوند متعال : في بيوت أذن الله ان ترفع و يذکر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو و الآصال(نور/36) ؛ خانه هايي که خداوند اذن داده که بالا برده شود و در آن ها اسم خداوند برده شود که براي او صبح و شب تسبيح بگويند .

- محمد بن عبدالوهاب : خدايا ! چرا تو اذن داده اي که خانه هايي محل عبادت قرار گيرند؟ در آن صورت مردم مي آيند در قبر رسول الله (ص) نماز مي گذارند که اين خانه رسول خدا بوده است . چون رسول الله در تفسير اين آيه گفته اين خانه ها خانه هاي پيامبر است و خانه هاي علي و فاطمه هم از افضل ترين اين خانه ها است . مردم مي آيند در اين خانه ها عبادت مي کنند و مشغول نماز مي شوند . محل قبر علي و فاطمه را هم چون پيامبرت گفته که خانه هاي آن ها هم از خانه هاي مأذون است , محل عبادت قرار مي دهند. اين ها همه شرک است .


- خداوند متعال : ما من شفيع الا من بعد إذنه ذالکم الله ربکم فاعبدوه افلا تذکرون(يونس/3)؛هيچ شفاعت کننده اي وجود ندارد مگر پس از اذن خداوند . اين خداي شما است آن را پرستش کنيد . آيا به ياد نمي آوريد؟ .

- خداوند متعال : و کم من مَلَک في السماوات لاتغني شفاعتهم شيئا الا من بعد أن يأذن الله لمن يشاء و يرضي (نجم/26) ؛ چه بسيارند فرشتگاني در آسمان که شفاعت شان هيچ سودي ندارد جز پس از آنکه خداوند اذن بدهد براي کساني بخواهد و راضي گردد.

- خداوند متعال : و لا تنفع الشفاعه عنده الا لمن أذن له (سبأ/23) ؛ شفاعت سودي ندارد جز براي کسي که اذن داده شده باشد .

- ا بن عبدالوهاب : خدا چرا استثنا کرده اي که جز براي کسيکه اذن شفاعت داده شود . بايد بگويي به هيچ وجه شفاعتي در کار نيست و هيچ کسي نمي تواند شفيع باشد . اينکه تو استثنا کرده اي سبب مي شود برخي از پيامبر و اوليايت بخواهند او را نزد تو شفاعت کنند . اين شرک است که از غير خدا شفاعت بخواهي .


- خداوند متعال : قالوا يا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئين (يوسف /97) قال ساستغفر لکم ربي انه هو الغفور الرحيم (يوسف/98) ؛ برادران يوسف گفتند : اي پدر براي گناهان ما از خدا طلب بخشش کن. يعقوب گفت : بزودي براي شما طلب آمرزش مي کنم از خداي خود که او بخشنده مهربان است.

- محمد بن عبدالوهاب : ديدي گفتم اگر اجازه بدهي مردم بلافاصله طلب شفاعت مي کنند . اين برادران يوسف پدر خود را شفيع قرار دادند و از تو طلب آمرزش کردند. اين شرک است .


- خداوند متعال : يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله و جاهدوا في سبيله لعلکم تفلحون(مائده /35) ؛ اي مومنان از خدا بترسيد و بسوي او وسيله اي بجوييد و در راه خدا کوشش کنيد باشد که به رستگاري برسيد.

- محمد بن عبدالوهاب : خدايا ! چرا امر کرده اي که مومنان به نزد تو وسيله بجويند. آنان بايد مستقيما نزد تو مراجعه کنند نه که نزد شفيعي رفته او را وسيله اي جهت تقرب به تو قرار دهند. اين شرک است که مردم به غير تو مراجعه کنند.


- خداون متعال : اذهبوا بقميصي هذا فألقوه علي وجه ابي يأت بصيرا وأتوني باهلکم اجمعين(يوسف/93) فلما أن جاء البشير القاه علي وجهه فارتد بصيرا قال الم اقل لکم اني اعلم مالا تعلمون (يوسف96) ؛ يوسف گفت : اين پيراهن مرا ببريد و آن را بر صورت پدرم بياندازيد تا بينا شود و تمام اهل خود را بياوريد. وقتي قاصد رسيد پيراهن را به صورت يعقوب انداخت و يعقوب بينا شد. و يعقوب گفت مگر من نگفتم من چيزي مي دانم که شما نمي دانيد.

- محمد بن عبدالوهاب : خدا يا ! چرا اين آيه را آورده اي . پيراهن که هيچ تأثيري ندارد . اينکه پيراهني بتواند چشم نابينا را بينا کند نادرست است و اين باعث خواهد شد مردم به ضريح پيامبر و اولياي تو چشم بمالند و از پيامبر و اوليا شفاطلب کنند چون فکر مي کنند وقتي پيراهن يوسف بتواند چشم يعقوب را بينا کند , ضريح رسول خدا(ص) که افضل انبياء است حتما اين کار را مي تواند انجام دهد. درحاليکه درخواست شفا از غير خدا شرک است و مشرک واجب القتل .


- خداوند متعال : و کذالک اعثرنا عليهم ليعلموا أن وعد الله حق و ان الساعه لا ريب فيها إذ يتنازعون بينهم أمرهم فقالوا ابنوا عليهم بنيانا ربهم اعلم بهم . قال الذين غلبوا علي امرهم لنتخذن عليهم مسجدا(کهف/21) ؛ و اين چنين مردم را متوجه حال آن ها کرديم تابدانند که وعده خداوند در مورد رستاخيز حق است. و در پايان جهان و قيام قيامت شکي نيست . در آن هنگام که ميان خود نزاع داشتند ؛ گروهي مي گفتند: بنايي بر آنان بسازيد(تابراي هميشه از نظر پنهان شوند و از آن ها سخن نگوييد که ) پروردگارشان از وضع آن ها آگاه تر است . ولي آن ها که از راز شان آگاهي يافتند (و آن را دليلي بر رستاخيز ديدند) گفتند : مامسجدي در کنار مدفن آن ها مي سازيم (تا خاطره آنان فراموش نشود).

- محمد بن عبدالوهاب : خدا يا چرا اين داستان را نقل کردي . وقتي هم نقل کرده بودي بايد آن را شديدا رد مي کردي . چرا از کنار بناي مسجد بر قبر بدون هيچ انکار و ردي گذشتي در حاليکه در آيه بعدي که مردمان بعدا در مورد تعداد اصحاب کهف اختلاف خواهند کرد , بدنبال نقل داستان فرموده اي : فلاتمار فيهم الا مراءا ظاهرا ؛ بدون دليل در مورد آن ها حرف نزنيد. اينجا کار جدال کنندگان را تقبيح کرده اي اما آن جا کار بناکنندگان مسجد را تقبيح نکرده اي . در حاليکه بناي مسجد بر قبر ها شرک است .


- خداون متعال : ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خير البريه (بينه /7) ؛ کساني به خدا و رسولش ايمان آورده و اعمال صالح انجام مي دهند , آن ها بهترين مخلوقاتند.

- محمد بن عبدالوهاب : خدا يا پيامبرت گفته : منظور از خير البريه در اين آيه علي و شيعيانش هستند . چرا تو اين آيه را فرموده اي در حاليکه شيعيان کافر هستند و مشرک و آن ها واجب القتل هستند در حاليکه تو آن ها را بهترين مخلوقات دانسته اي .

منبع: وبلاگ نسيم ايمان









رنج نامه يكي از شيعيان عربستان سعودي

آيا تاريخ ظلم به شيعيان امير المؤمنين علي (عليه السلام) را مطالعه كرده ايد، خصوصاً ظلمهاي حكومت حجّاج بن يوسف ثقفي ؟

آيا مي دانيد كه او (حجّاج) دستور مي داد تا هر كسي را كه محبت علي(ع) را در دل دارد، بكشند؟ و هر كسي كه اسمش علي و حسن و حسين بود، از بيت المال محروم و شكنجه كنند؟

أموران يوسف سقفي در بازارها راه مي رفتند و صدا مي زدند علي... حسن... بيا اي حسين... و اگر شخصي از مردم كه مادرش او را به اين اسامي شريف نام گذاري كرده بود، سر بر مي گرداند، او را با صورت بر زمين مي كشيدند و به مكان نامعلومي مي بردند...

بله، محب اهل بيت، مجرم و خبيث و كافر شمرده مي شد، زيرا ظاهراً پدرش در حقّش مرتكب جنايت بزرگي شده بود و نامش را علي يا حسن و حسين (عليهم السلام) گذاشته بود!

در حكومت سعودي هم، وضع مشابهي حكم فرماست. و براي شيعيان عربستان! امروز نه تابعيت سعودي، و نه كشور سعودي هيچ ارزشي ندارد، و شفاف بگويم؛ خيلي بهتر است كه شيعيان خارجي باشند تا يك تبعه سعودي.

حال، گزارش خبرنگار «سلام شيعه» از حادثه اي كه براي يك شهروند شيعه در روز چهارشنبه گذشته (21 ربيع الاول 1430 هـ) در شهر الدّمام سعودي، رخ داده است را بخوانيد، واقعه اي كه باعث ايجاد بحران روحي در او شده بحراني كه هنوز هم از آن رنج مي برد... خبرنگار سلام شيعه، داستان او را عيناً، روايت مي كند و از تمام انسانهاي صاحب شرف و اصالت مي خواهد كه از او و شيعيان عربستان حمايت كنند.

مصطفي حسن الفرج 26 ساله ، مقيم شهر العواميه / شغل: كارمند يكي از ادارات دولتي عربستان.

در روز چهارشنبه مطابق 21 ربيع الاول 1430 بعد از پايان كارم در الدمام و در حال سوار شدن به ماشينم بودم كه يكي از مأموران گشتي پليس به سمتم آمد و از من شناسنامه و گواهينامه را خواست و طبق معمول مدارك را به او دادم، بعد از چند لحظه همان مأمور به سمت من برگشت، از او پرسيدم مشكل چيست؟ آيا من كار خلافي انجام داده ام؟

آن مأمور امنيتي جواب داد: اين ماشين و صاحب آن بايد توقيف شوند!

گفتم: چرا؟

او در حالي كه به سمت خودروي پليس مي رفت، گفت همراه من به مركز پليس جنوب الدمام بيا، آنجا علت را خواهي فهميد.

با ترس و نگراني شديد از اينكه نمي دانستم چه سرنوشتي در انتظارم است، ماشين گشتي پليس را دنبال كردم.

من در طول زندگيم هيچ كار خلافي انجام نداده بودم، و بلكه اصلاً به هيچ مركز پليسي نرفته بودم، حتي به خاطر خلاف در رانندگي، چرا كه به درست بودن اعمالم يقين دارم، درگير اين سوالات بودم، تا اينكه به مركز پليس جنوب الدمام رسيديم.

وارد يكي از اتاقها شديم، يكي از مأموران امنيتي با نگاهي تحقيرآميز و بدون مقدمه گفت: تو يك مشكل داري، اينكه روي ماشينت نوشته اي "حبّ اهل البيت يجري في عروقي، و اللهمّ صلّ علي محمد و آل محمد و اللّهم ارزقنا شفاعة الحسين عليه السلام"

(محبّت اهل بيت در رگهايم جريان دارد، خدايا بر محمد و آل محمد درود فرست و خدايا شفاعت حسين عليه السلام را روزي ما كن)

گفتم: آيا اينها كلمات ممنوعه اند؟

گفت: بله!

با حيرت و تعجّب از او پرسيدم: آيا حبّ اهل بيت ممنوع است؟ و اگر ممنوع است پس چه چيز مجاز است؟

از جايش بلند شد و با لحني خشمگين و غضبناك به من دستور داد كه با او بحث نكنم و به دفتر رئيس مركز بروم، به سربازي كه نزديك در ايستاده بود، اشاره كرد و ناگهان به دستم دستبند زدند و در مقابل چشم مراجعان و نگاههاي مردم به سوي دفتر رئيس مركز بردند، در آن حال من در نهايت فشار و ترس بودم، زيرا مرا متهم و بازداشت كرده بودند و در مقابل چشم مردم آنگونه به من توهين كردند.

سرباز وارد دفتر رئيس شد و گفت: سرهنگ طارق المغلوث! اين شخص صاحب ماشيني است كه آن عبارات بر رويش نوشته شده است، مرا به جلو هل داد. مدير مركز با نگاهي تمسخرآميز پرسيد: اين شخص اهل بيت را دوست دارد؟!

من كه نتوانستم خود را كنترل كنم ، در برابر تحقير و طعنه او به مذهب تشيع گفتم: من شرف و آبرو دارم.

او با خشم و غضب فرياد كشيد: دهنت را ببند! اي سگ، اي حيوان، اي رافضي، لحظه اي سكوت در آن محيط حاكم شد، ناراحت بود، چرا كه؛ دلايل بازداشت و اتهام من در صلاحيت مركز پليس نبود، و اين تهمت استحقاق دستبد زدن و ناميدن به سگ و تمسخر كردن در مقابل تمام مأموران امنيتي مركز پليس را نداشت.

بعد از آنكه آن فحش را از رئيس مركز پليس شنيدم، از او خواستم بگويد اين عبارات چه اشكالي دارد؟

رئيس پليس گفت: اشكال عبارات روي ماشينت اين است كه تحريك آميز است، تعجب كردم و ديگر نمي توانستم سرپا بايستم... تمام نيرويم را جمع كردم تا بگويم: كدام تحريك!؟

كه گفت: نوشته هاي تو درباره «اهل بيت» تحريك است، نمي فهمي؟!

فوراً جواب دادم: كدام يك از ما، اهل بيت محمد (صلّي ا... عليه و آله) را دوست نداريم، من مجرم نيستم كه دستبند به دستم مي زنيد، من كار خلافي مرتكب نشده ام، من يك مسلمان شيعه و از اهالي اين شهرم، همين شهري كه تو اهل آن هستي، من شناسنامه سعودي دارم، حال چه كسي را بر عليه ديگري تحريك مي كنم؟

او در حالي كه از عصبانيت سرخ شده بود، به سمتم آمد و گفت: تو مثل آن بحريني ها فكر مي كني، اي احمقهاي كودن خر...

و ديگر بعد از اين كلمه نفهميدم چه شد. سيلي ها يكي پس از ديگري به صورت و چشم و دهانم مي خورد و با پوتين بر پهلوهايم لگد مي زد، "چرا در دفتر من حرف مي زني، كاه بخور اي رافضي، اي بحريني، اي سگهاي شيعه، همه شما ترسو هستيد، دولت مي داند چطور تربيتتان كند، اي رافضه، اي ولدالزناها"

سپس به يكي از سربازها گفت: اين سگ شيعه را به بازداشتگاه ببر تا به شما بگويم كه با او چه بكنيد.

مرا چهار ساعت در بازداشت نگاه داشتند و در تمام طول آن مدّت آنچنان به من توهين مي كردند و فحش مي دادند، كه احساس مي كردم زنداني يك كشور اجنبي با اتهامات خطرناكي هستم و هيچ كس را در كلّ آن كشور ندارم. اتهام من اين بود كه يك شيعه و محب محمد و آل محمد(ص) بودم...

بعد از يك سلسله فحش و اهانت و سيلي، يكي از سربازها مرا به يكي از دفاتر برد تا مرا مجبور كنند آنچه را كه ديكته مي كنند متعهد شوم، وگرنه يكبار ديگر زنداني خواهم شد.

پس از آزادي از زندان سرباز از من خواست كه فوراً آن عبارات را از ماشينم پاك كنم و ديگر هيچ چيزي كه ارتباطي با دين يا طايفه اي خاصّ دارد، «حتّي آيه قرآن» را ننويسم و دستورش را با همان حرفهاي رئيس مركز ادامه داد كه اي بحريني! اي خلافكار...

حيران و سرگردان به سمت ماشينم رفتم و مدّتي بي حركت در آن نشستم تا توانستم به خود بيايم و رانندگي كنم، وليكن در طول راه در اين انديشه بودم كه؛ اگر حقّم را از آن نادانها نگيرم، عملاً يك شهروند بدون هويّت خواهم بود!

ما در برابر حادثه تلخي قرار داريم كه نه هويّت و نه انسانيت مي شناسد، دولت بايد حقّ هر مظلوم را از ظالم بگيرد، و جلوي اين حرمت شكني ها را بگيرد ، جهان امروز به يك دهكده تبديل شده ، و هيچ جنايتي، در هر جاي عالم كه باشد را نمي توان از چشم جهانيان پنهان كرد، چيزي كه آل سعود را در برابر امتحان و آزمون سخت مرتبط به حقوق بشر قرار مي دهد

بزرگ کردن کودکان به روش وهابیت (فیلم)

وهابی ها یک رسالت خیلی سنگینی بر عهده شان هست حتی سنگینترتراز رسالتی که برعهده پیغمبر گرامی اسلام بود ان هم کشتن مشرکین (رافضی ها)که خود خداوند نیز (نعوذ بالله)مشرک بوده و پیغمبرنمیدانسته" و إذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس ابي و استکبر و کان من الکافرين (بقره /34)سجده بر ادم حرام است .این یعنی شرک:"به قول وهابی ها
و رفع ابويه علي العرش و خرُّوا له سُجدا و قال يا ابت هذا تأويل روياي من قبل قدجعلها ربي حقا (يوسف/100) ؛ يوسف پدر و مادرش را بر تخت نشاند و برادران يوسف پيش او به سجده افتادند . يوسف گفت : اي پدر! اين تأويل خواب من است که پيش از اين ديده بودم و خداوند آن را محقق ساخت.{.وهابی ها:.خدا يا چرا پيامبرت يعقوب و يوسف بايد اجازه دهند که برادرانش پيش او سجده کنند . برادران يوسف مشرک شده اند و قتل شان واجب . يعقوب و يوسف بايد آن ها را مي کشتند.}پس پیغمبر خدا نیز مشرک بوده ........
اماانها(وهابی ها)الان نمیتوانند بر علیه خدا و پیغمبر صراحتا قبام کنند .پس قومی که نزدیک به خداوپیغمبرش هستند باید کشته شوند یعنی شیعیان
هر کسی بانظر به طول تاریخ لکه های ننگینی از زندگیی در قالب انسانیت ولی به دور از هر گونه انسانیت گرایی از این فرقه استعمماری(وهابیت) در کشتن شیعیان به جرم محبت به اولیا الهی .خداپرستی .عدل .مهربانی به مردم.....در پاکستان ایران.یمن.هندوستان.لبنان.بحرین.اروپا. فلسطین.روسیه و.....می بیند.انها از هر وسیله ای برای کشتن شیعیان {اسید پاشی بر روی دختران در افغانستان .سر بریدن . اموزش زنان عقب مانده برای حملات انتحاری در عراق. بمب گذاری . سم ریختن در اب شهردر عربستان و هزاران جنایت دیگر}استفاده میکنند که بشریت از بازگو کردن ان شرمگین است.
دراین فیلم میبینید که کودکان معصوم را چطور مجبور به حملات انتحاری کرده و در صورت عدم گوش کردن شکنجه میبینند



اینها فقط عناوین خبری بهمن 1388 میباشد"

کشته شدن دهها زائر امام حسين (ع) در عراق

سی ان ان: اسید پاشی به روی دختران درافغانستان همچنان ادامه دارد

انفجار بمب در نزدیکی کربلا به کشته شدن ۲۰ زائر منجر شد

اين عامل انتحاري کمربند انفجاري خود را بعد از ظهر روز يکشنبه در ميان اجتماع زائران شيعه عراقي که در حال صرف ناهار بودند منفجر کرد.

حمله وهابی‌‌ها به محله شیعی در مدینه

تهدید طالبان به قتل عام شیعیان !

رسوایی جدید آل سعود؛ آب مسموم در مناطق شیعه نشین

فیلم کمی دیر لود میشود به خاطر مشکل بلاگر. کمی صبر کرده حتما نظرتون رو بنویسید

آیا متون دینی برگزاری مراسم عزا برای امام حسین (ع)راتائید می کند ؟آیا عزاداری مخالفت ورزیدن با قضا وقدر الهی نیست؟

متن فوق به دو اشکال زیر قابل تحلیل است:

1:دلیلی از متون دین مراسم عزاداری را تائید نمی کند واین نوعی بدعت است,علا وه بر این در عزاداری ها کارهای خلاف شرع انجام می شود:مثل اضرار به نفس ویقه پاره کردن ,صورت ها را خون آلود کردن,پریشان نمودن مو وبلند گریه کردن که در روایات ازآن منع شده است.

2:عزاداری مخالفت ورزیدن با قضا وقدر الهی است وبه این معناست که ماتسلیم قضاوقدر الهی نیستیم.

در پاسخ به اشکالات مطروحه,توجه به نکاتی راهگشا است:1:اگر چه عزاداری با داغ دیدگی فرق دارد,زیرا عزاداری نوعا اجتماعی وکاملاٌ اختیاری است.همچنین نمی توان روایاتی راکه بر جواز گریه در داغ دیدگی دلالت دارند,ناظر بر جواز عزاداری دانست,اما از آیات وروایات زیادی می توان به جواز ومشروعیت عزاداری دست یافت..

2.«بدعت»در لغت به معنای کار نو وبی سابقه است ودر اصطلاح به معنای «ادخال مالیس من الدین فی الدین»:یعنی نسبت دادن چیزی به دین در حالی که در واقع جزو دین وشریعت نیست وبا هیچ یک از قوانین ومقررات اسلام هماهنگی وسازگاری ندارد,از این رو:نطبیق مقررات کلی اسلام بر مصادیق جدید وتازه ,بدعت نبست ومساله عزاداری حتی اگر نص به خصوص هم نداشته باشد,امرتازه وبی سابقه در دین نیست که با هیچ یک از قوانین ومقررات کلی اسلام هماهنگی وسازگاری نداشته باشد.

3.روایاتی که از آنها نهی استشمام می شود ودر متون فوق بدانها استناد شده است ناظر به نهی از آداب جاهلی مثل گریبان دریدن و...هستند وگر نه برپایی مراسم عزاداری حتی برای مردم عادی ,به گونه ای که در آن قرآن تلاوت گرددوازخدا ومعاد ومرگ یاد شودوفضایل اهل بیت مطرح گردد,نه تنها با اصول کلی اسلام وروایاتی که ازکارهای خلاف شرع نهی کرده است,منافاتی ندارند,بلکه در بردارنده فوایدی از جمله یاد مرگ وتسلی داغ دیده و...است.

فقهای عظام شیعه نیزدر فتاوای خود فرموده اند:برای مصیبت زده خراشیدن صورت وبدن ,لطمه زدن به خود,یقه پاره کردن درمرگ غیر پدر,برادروکندن موی جایز نیست,اماباید توجه داشت ادله ای که از این کارها نهی کرده اند,شامل مصائب شخصی است نه مصائبی که برای مکتب ودین پیش می آید:یعنی دلایل نهی از این مورد انصراف دارد.این را می دانیم که مصائب امام حسین(ع)مصائب مربوط به یک شخص نیست ,بلکه مصیبتی است که بر مکتب ودین رفته است ,از این رو انجام چنین کارهایی هم در روایات مجاز شمرده شده است وهم سیره مسلمین برجواز آن دلالت دارد.

به هر حال نکته مهم در بحث عزاداری آن است که اگر چه شکل وشیوه عزاداری یک امر عرفی است ومردم هر منطقه وهر زمان می توانند با توجه به آداب ورسوم خود به چنین کاری اقدام کنند ,اماهمه این روش ها تا زمانی که با دستورات دین مخالف نباشد وموجب ضرروزیان غیر قابل جبران به عزادارن وهمچنین موجب وهن اسلام ومذهب تشیع نشود,مورد تایید اسلام وائمه طاهرین علیهم السلام است.از این رو فقهای شیعه عزاداران حسینی را از کارهایی :مانند:قمه زنی ,ایجادمزاحمت برای مردم و...منع کرده اند.

4.محزون شدن در فراق عزیز از دست رفته وبرپا نمودن مجلس عزا,علاوه بر اینکه,دک امر عاطفی وانسانی است,می تواند فواید زیادی از جمله :ابلاغ پیام ومبارزه با ستمگر و...رابه دنبال داشته باشد وبه عنوان یک کلاس درس مورد بهره برداری قرار گیرد وچنین مجالسی زمانی کهه درآنها معصیتی انجام نشود وسخنی برخلاف رضایت الهی گفته نشود ,دلیل بر رضایت مندی از قضا وقدر الهی نیست.گواه ما این سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم درجواب آنانی است که چشمان گریان آن حضرت را درمرگ فرزندش حضرت ابراهیم دیدند واعتراض کردند که ای رسول خدا مگر تو ما را از گریه نهی نکردی ؟فرمود نه,من نگفتم درمرگ عزیزانتان گریه نکنید,زیرا گریه نشانه ترحم ومهربانی است وکسی که دلش به حال دیگران نسوزد ,مورد رحمت الهی قرار نخواهد گرفت .آنچه من گفته ام این است که درسوگ وفقدان عزیزان خود فریاد نزنید وصورت خود رامخراشید وگریبان چاک نزنید واز سخنانی که نشانه اعتراض ونارضایتی از خداست خودداری کنید.

(برای تفصیل رجوع شود به کتاب :نگرشی عرفانی ,فلسفی وکلامی به :شخصیت وقیام امام حسین(ع))


یزید کارهای خوب ونیک فراوانی انجام داده است,آیا طبق این آیه قرآن که خوبی ها,بد ی ها رااز بین می برند,جرم وجنایت یزید از بین نمی رود ونباید به پاکی یزی

«احباط»و«تکفیر»ازجمله مباحث علم کلام است.«احباط»یعنی مکلف,ثواب پیشین رابا گناه بعدی از بین ببردو«تکفیر»یعنی گناهان پیشین باطاعت بعدی پوشانده شود.

مامعتقدیم که احباط وتکفیرامری ممکن است وهیچ گونه ظلمی ازآن حاصل نمی گردد,آیات و روایاتی نیز صریحا برآن دلالت دارند,گناهانی مانند:ارتدادپس از ایمان,شرک,کفروبی حرمتی نسبت به پیامبراسلام (ص)موجب می شود تاایمان وعمل صالح گذشته,از بین رفته وپاداشی به آنها تعلق نگیرد.همچنین ایمان به خدا,توبه,اجتناب از گناهان بزررگ وبرخی ازکارهای نیک مانندهجرت,جهادوشهادت درراه خدا می توانند نقشی درجبران شرک,کفر وگناهان گذشته ,داشته باشند,اما باید توجه داشت که نقش اعمال صالح در جبران گناهان گذشته,درصورت قبولی آن است.این رانیزمی دانیم که یکی ازشرائط قبولی اعمال نیک,«موافات برایمان»است:یعنی کسانی که در لحظه پایان زندگی کافر باشندواز ایمان برخوردار نباشند,اعمال گذشته آنها(حتی اعمال نیکی که در حال ایمان انجام داده اند)طبق صریح آیات قرآن حبط ونابود می گردد.گفتنی است,بحث کلامی نقش ایمان وکفر وتأثیر آنها در سعادت وشقاوت ابدی انسان ورابطه میان ایمان وعمل صالح,دارای پیشینه ای بسیار طولانی است,دراین میان برخی همچون خوارج راه افراط را پیمودندوهیچ جایگاهی برای ایمان لحاظ نکردندومعتقد شدند که ارتکاب گناه عامل مستقلی برای شقاوت ابدی است,بلکه موجب کفر وارتداد می شود.درمقابل مرجئه معتقد شدند که وجود ایمان برای سعادت کافی است وارتکاب گناه ضرری به سعادت مؤمن نمی زند ودرحقیقت,عمل انسان نقش چندانی درسرنوشت وی ندارد.

اما مکتب اهل بیت نه کثرت گرایی رامی پذیردکه صرفا به عمل توجه دارد ونه اصالت عمل پراگماتیست ها را بدون اشکال تلقی می کند ونه هریک از ایمان وعمل صالح رابه تنهایی در نجات انسان کافی می داند درست است کهعمل سازنده انسان است,ولی آن عمل می تواند چنین نقشی راایفا کند که از روی ایمان ونیت خالص الهی باشد:عملی که علاوه برحسن فعلی دارای حسن فاعلی نیز باشد.به عبارت دیگردراین مکتب ایمان وعمل هردو اصالت دارندوایمان بدون عمل اساساٌ انسان رااز حوزه ایمان بیرون می برد وعمل بدون ایمان نیز ارزش چندانی ندارد.حال بافرض پذیرش این ادعا که یزید در دوران زندگی خود,اعمال نیکی نیز داشته است وبا صرف نظر از جنایات بعدی او, درباره ی چنین شخصی باید گفت:گناهان او به حسنه مبدل نخواهد شد,زیرا از مباحث گذشته دانسته شد که ایمان قرین عمل او نبوده است,علاوه براین او برمسندی تکیه زده بود که از آن او نبود.بدیهی است که نمی توان گناهش را با گناه دیگری پوشاند .پس او قبل ازاین جنایت اگر عمل نیکی داشته,با شرک وکفر وبی حرمتی به رسول خدا,و...اسباب حبط آن را فراهم کرده است واگر بعد از این جنایت نیز عمل نیکی انجام داده که مستحق پاداشی نبوده است واین اعمال او بدون ایمان ارزشی نداشته است تا گناهانی مانند عوامل احباط را,بدون کیفر سازد.

(برای تفصیل جواب رجوع شود به کتاب ((نگرشی عرفانی,فلسفی وکلامی به:شخصیت وقیام امام حسین(ع))

امام حسین (ع)چه مجوزی برای تمرد ازمقام خلافت داشت؟مگر یزید حاکم شرعی وبرگزیده از سوی مردم نبود؟

درپاسخ به این دیدگاه باید توجه داده شود که,اولا:این مبنای کلامی مورد پذیرش شیعه نیست :زیرا شیعه معتقد است مشروعیت خلافت تنهاوتنها از طریق نص حاصل می شود ومعیارهای گفته شده از سوی اهل سنت,قادر نخواهد بود تامین کننده مشروعیت خلافت باشند .به بیان دیگر ,در دیدگاه کلامی وسیاسی شیعه مشروعیت تنها از سوی اعطا می گرددنه از ناحیه مردم واکثریت,اگرچه مقبولیت در دست اکثریت ومردم است وآنان هستند که فعلیت بخش یا زمینه ساز تحقق حکومت,می گردند.ثانیا:با فرض پذیرش این مبنا باز باید گفت:بزرگان صحابه وشخصیت هایی معروف آن زمان با ولایت یزید مخالف بودند.به همین جهت معاویه با مشکلات فراوانی روبه رو شد وبه روش های گوناگونی دست زدتا بتواند مخالفان خود رادربرنامه جانشینی یزید ,سرکوب کند,بنابراین:طبق مبنای پذیرفته شده اهل سنت نیز خلافت یزید مشروعیت نداشت.

ثالثا:درزمان بنی امیه با تبلیغات وسیع,عنوان خلیفه از تقدس برخوردار شد ومخالفت باخلیفه حتی اگرفاسق وفاجر باشد,حرام تلقی گردید.درکنار عنوان مقدس «خلیفه»عنوان«وحدت»نیز اهمیت پیدا کردو«وحدت امت حول محور خلیفه»اصل گردید.هر کسی این وحدت را به هم می زد وعلیه خلیفه سخنی می گفت یا اقدامی می کرد ,مرتکب بزرگ ترین گناه شده,برخلیفه خدا خروج کرده وقتل او واجب بود.این مهم نبود که خلیفه چه کسی است؟إامام(ع)در برخورد بااین واقعیت تاریخی,سیاست تدافعی وروشنگری رادر پیش گرفت یعنی از سویی تلاش می کرد که به عنوان خارجی معرفی نشود واز این جهت تاآخرین لحظه درمقابل دوست ودشمن به دعوت کوفیان استناد می کرد واعلام می نمود که اگر از دعوت پشیمان شده اید ,او حاضر است برگردد,وازسویی دیگربااین فکر مبارزه کند ومبانی این اندیشه رابه چالش بکشد وروشن نماید:کسی که به سوی خدای عزوجل دعوت می کند وعمل صالح انجام می دهدواعلام می کند که از مسلمانان هستم,تفرقه افکن نیست ومردم نیز وظیفه دارند علیه حاکمان جور قیام کنند وبا کلام یا عمل ,آنان را از ارتکاب حرام وظلم نهی کنند

( برای تفصیل حواب رجوع شود به کتاب «نگرشی,عرفانی وفلسفی وکلامی به:شخصیت وقیام امام حسین(ع)).

ایا شیعیان خود امامشان را کشته و خود گریه می کنند

*اندیشه مقصر جلوه دادن شیعیان نیز از جهاتی قابل نقد است:زیرا اولا:نقشه به شهادت رساندن سیدالشهداء(ع)در عراق ,از سوی معاویه طراحی شدویزید به اجرا گذاشت.آنان می خواستند حضرت را به قتل برسانند,اما به جهاتی از جمله موقعیت امام,قادر نبودند این کار را در مدینه ومکه عملی نمایند.ازاین رو از همان اول یکی از نقشه ها بود که یا به صورت مخفیانه امام رادر مکه ترور کنند,یا از طریق مردم کوفه به خواسته خود جامه عمل بپوشانند:یعنی هرطور شده حضرت رابه عراق بکشانند,ولی مستقیما کاری به او نداشته باشند وآن حضرت رابه گردن آنان بیندازند.

ثانیا:کسانی که دربه شهادت رساندن سیدالشهداء(ع)بایزید همکاری کرده ومباشر قتل امام بودند,همگی از اهل شام ویا از غیر شیعیان بوده اند,زیراکوفه ازنظر ساختار جمعیتی شامل شیعیان ,خوارج وپیروان بنی امیه بود ,واین نکته در جای خود به اثبات رسید که اگر چه اکثر شیعیان در کوفه ساکن بودند ,اما در آن زمان اکثر مردم کوفه از شیعیان نبودند وهمین گروه اندک نیز توسطمعاویه ,زیادبن ابیهوابن زیاد به قتل رسیده بودند یا دستگیرگشته ودر زندان بسر می بردند ویا با لشگر عمرسعد همراهی کردند تا به کربلا برسند وبه امام ملحق شوند.به هر حال گزارشات تاریخی حاکی از آن است که قاتلان امام حسین(ع)از طرفداران عثمان بودند,یعنی نه تنها شیعیانی که به تقدم حضرت علی(ع)برخلفای پیشین اعتقاد داشتند,درکشتن امام حسین (ع)سهمی نداشتند,شیعیانی که علی (ع)راتنها برعثمان ترجیح می دادند,نیز سهمی در به شهادت رساندن امام نداشتند.

حال اگر فرض بر انکار واقعیات تاریخی بگیریم واین ادعا رابپذیریم که قاتلان امام حسین(ع)از شیعیان کوفه بوده اند آیا به راستی می توان گناه این جنایت را متوحه شیعیان کرد مگر هرآن که ادعا کند از شیعیان وپیرو مکتب اهل بیت است ,از شیعیان واقعی محسوب می شود.براین اساس باید گفت:مردم کوفه بااین موضع گیری نشان دادند که از شیعه بودن خود برگشته وبه دشمنان آن حضرت پیوسته اند ودراین حال دیگربه چنین شخصی شیعه نمی گویند,آنان شیعه ی اسمی بودند نه واقعی .در هر حال اگر چه بیشتر بزرگان کوفه به امام نامه نوشتند وازاو خواستند که به کوفه بیایدوگمان می کردند از شیعیان آن حضرت هستند,اما گروهی به آنچه گفته بودند وفا کرده وبا آن حضرت در نبرد علیه یزید شرکت کردند وگروه زیادی نیز خواستند که به سوی امام بروند,وای گرفتار زندان شدند وعده کثیری نیز خیانت کردند وخدعه زدند ودر کنار یزید قرار گرفتند,یعنی آنانی که مدعی بودند شیعه هستند ,تنها گروهی ازآنان صادق بودندوبیشتر آنها دروغ می گفتند ودرواقع از شیعیان بنی امیه بودندکه این نامه ها را برای امام نوشتند تاآن حضرت رابه کوفه بکشانندودرآنجا به شهادت برسانند.براین اساس:امام درجواب آنان مرقوم نمود :الد الملاء من المومنین والمسلمین:زیرا می دانستند که اکثر اینان از شیعیان نیستند .یادر روز عاشورا به آنان خطاب فرمود که ای شیعیان آل ابی سفیان

رجوع شودبه کتاب «نگرشی عرفانی ,فلسفی وکلامی به :شخصیت وقیام امام حسین(ع)).

* درزیارت عاشورا همه بنی امیه مورد لعن قرار گرفته اند با این که دربین آنان انسان های خوبی بوده اند که سزاوار این لعن نیستند؟

سؤال فوق به دو پرسش قابل تحلیل است:اول این که آیا در بنی امیه انسان های نیک وجود داشته اند یا نه؟و دیگراین که در صورت وجود چنین انسانهای مراد از بنی امیه در زیارت عاشورا چیست؟

اگر چه بین دانشمندان دراینکه معاویه پسر یزید وعمربن عبدالعزیز از صالحان بوده اند ,اتفاق نظر وجود ندارد اما شکی نیست که از بنی امیه ولو گروه اندکی از آنان جزو شیعیان خالص بودند مانند خالدبن سعید بن عاص وابوالعاص بن ربیع وسعد الخیر.بنابراین از بنی امیه افرادی هستند که مستحق لعن نباشند.پس چگونه است که در زیارت عاشورا همه بنی امیه مورد لعن قرار گرفته اند؟در جواب باید گفت :از بدیهیات دین اسلام آن است که حق تعالی هیچ فرد,گروه,نژادونسلی را به جهت گناهان دیگران مورد عقوبت دنیوی یا عذاب اخروی قرار نمی دهد,مگر این که به نحوی در تحقق آن گناه مؤثریا به آن راضی ,یااز آن نهی نکرده باشند:یعنی از نظر قرآن وروایات ملاک در

الحاق به گروه یا قبیله ای ,هماهنگی فکری وعملی با گروه است:چنان که خداوند پسر نوح را از اهل نوح نمی داند ودلیل آن را عدم هماهنگد عملی با نوح بیان می کند.براین اساس :مداد از بنی امیه که مورد لعن قرار گرفتند کسانی هستند که از نظر فکری وعملی هماهنگ با آنان هستند,یعنی آن جماعتی که غاصبانه بر تخت خلافت تکیه زدند وبه دنبال خاموش کردن نور الهی بودندواز هر وسیله ای برای دشمنی با اهل بیت (ع)بهره گرفتند ونیز آن گروهی که از اینان حمایت کردندونسبت به کارهای آنان رضایت داشتند.بنابراین,طبق اصطلاح اصول ,خروج صالحان بنی امیه از تحت واژه«بنی امیه»تخصص خواهد بود نه تخصیص,یعنی از همان ابتدا بنی امیه در این عبارت شامل نیکان بنی امیه نیست تا بخواهد با تخصیص خارج شود


ایا فرج آل محمد درسال هفتاده بوده است,وبه دلیل شهادت امام حسین(ع)به تأخیر افتاده است؟ ِا

خداوند دولوح دارد:لوح محفوظ ولوح محوواثبات.مقدرات در لوح محفوظ,ثابت وغیر قابل تغییر است.برخلاف لوح محو واثبات که سرنوشت وتقدیرهر چیزی درآن ثبت شده است,اما هیچ کدام ازاین تقدیرات ثابت نیست,بلکه همه آنهاجنبه اقتضایی دارند.بر این اساس :می توان گفت که در لوح محوواثبات,به سال هفتاد ,فرج آل محمد تقدیرگشته ودرآن ثبت شده بود,اما این جنبه اقتضایی داشته وبدون لحاظ مانع وشروطش بوده است ومعنای این حرف آن است که اگر مانعی مانند شهادت امام حسین(ع)پدید نیاید آنچه تقدیرگشته اتفاق می افتد وآن گاه که مانع آن محقق شود تقدیر گذشته نیز محو می شود,واین همان بدائی است که شیعه بدان معتقد است واز نظر عقلی نیز محذورد ندارد.البته در لوح محفوظ همه حوادث وتغییرات ثبت است ودرنهایت معلوم است که فرج آل محمد توسط حضرت مهدی عج امام دوازدهم خواهد بود ودرآن مرحله ,دیگری محوی در کار نیست.ازاین رو می توان گفت روایاتی که از معصومین درباره فرج امام دوازدهم صادر شده براساس خبر دادن از لوح محفوظ بوده است.

آیادرحادثه عاشوراجنود عقل برجنود جهل پیروزشده است؟

الف:معرفی سربازان عقل وجهل در کربلا

بانگاه به حوادثی که در کربلا اتفاق افتاد,می توان از تمام سربازان عقل وجهلی که درروایت امام صادق(ع)آمده بود نشانی یافت.پاره ای از این سربازان عبارت اند از:1.ایمان وکفر2.عدل وجور3.رضاوسخط 4.شکر وکفران 5.توکل وحرص 6.زهدورغبت 7.رهبت وجرأت 8.تواضع وکبر 9.صبروجزع 10.وفاوغدر 11.اخلاص وشوب 12.کتمان وافشا 13.صلاه واضاعه 14.توبه واصرار...

ب.ارزیابی موفقیت سربازان عقل در کربلا

درارزیابی موفقیت عقل باید دیدچه چیزی اورا ازذلت واسارت نفس نجات می دهد وآیا چنین چیزی درکربلا در لشکر امام حسین(ع)وجود داشته است یا نه؟

بابررسی لغاتی که به معنای پیروزی آمده است,این نکته اثبات می گرددکه ازمنظرمنطق اسلام,پیروزی ظاهری با پیروزی واقعی فرق دارد و پیروزی واقعی آن زمانی محقق می شودکه اهداف مورد نظر تحقق پذیرد.همانگونه که بیان شد,هدف در مبارزه عقل وجهل آن است که عقل ازذلت اسارت جهل رهایی یابد وروشنگری کند.شیطان درانزوا قرارگیردواین خار راه درمسیر سیر به خدا,به کناری افکنده شود,البته این هدف با مبارزه جنود عقل,درکربلا به منصه ظهور رسید.درکربلا انسان کامل وتمام وکسانی که در رکاب این حجت الهی بودند توانستند غبار افکنده شده برچهره عقل راکه از طرف جهل وجنودش ایجاد شده بود, بزدایند.آنها توانستند با اشاعه تقوا وریشه کن کردن حب دنیا به چنین افتخاری وعزتی دست یابند. در کربلا حجت بیرونی به یاری حجت درونی آمد ونه تنها خود زیر بار ذلت نرفت بلکه اسباب آزادی حجت درون راهم ازچنگ هوای نفس فراهم نمود

لقب ثارالله به چه معناست؟مگر خدا جسم است که خون داشته باشد؟

«ثار»به «الله»اضافه شده است تا بیان کند که این خون ,خون شریفی است:یعنی اضافه تشریفیه است.البته باید توجه داشت که ما مانند مسیحیان نیستیم.آنان حضرت عیسی (ع)راپسر حقیقی خدا می دانند,ولی مقصود ما آنگاه که می گوییم علی علیهم السلام ید الله است ,این نیست که خدا جسم است ومانند انسان دستی دارد ودست اوحضرت علی(ع)است,بلکه مرادما آن است که علی (ع)مظهر ظر قدرت الهی است.همچنین است آن گاه که می گوییم امام حسین (ع)خون خداست:یعنی مادراین تعبیر خدا را جسم فرض نمی کنیم که خونی داشته باشد,بلکه معنای کنایی آن مورد نظراست.به هرحال جریان داشتن خون دررگها,نماد وسنبل زنده بودن است وازآن جایی که خون امام حسین (ع)موجب گردیدتا خدا درجامعه حضور واقعی یابد واسلام از نابودی درامان ماندواستمراریابد,درواقع با تزریق خون آن امام به کالبد اسلام بود که مقدمات تحقق این امر فراهم گردیده است.

(برای تفصیل جواب رجوع شود به کتاب :نگرشی عرفانی,فلسفی وکلامی به:شخصیت وقیام امام حسین (ع))

*فطرس ملک وپناه بردن به گهواره ی امام حسین (ع)

باتوجه به مجرد ومعصوم بودن فرشتگان,آیا می توان داستان فطرس ملک راقبول کرد؟

اولا:ملائکه انواع بسیاری دارند,گروهی از آنها مجرد وگروهی دیگر جسمانی برزخی,وبرخی دیگرموکل برموجودات جسمانیه ومدبرآنهاهستند,ودر جای خوی ثابت شده است که فرض پروبال براد فرشتگان برزخی ومثالی,فرض محال ونامعقولی نیست,براین اساس:می توان فطرس رایکی ازاین گونه فرشتگا ن دانست وبرای او بال وپر شکسته قائل شد.ثانیا:باطرح یکی از احتمالات زیر می توان عصمت فرشتگان را در تنافی بااین روایت ندانست:1.مجازات وتنبیه فطرس دراثر«ترک اولی»بوده است,نه گناه ومعصیت.2.این قبیل رزایات مربوط به دسته ازملائکه است که شبیه به انسان هستند,یعنی «ملائکه زمینی»که تکلیف می پذیرندواحیانا تمرد می کنند.3.چنین قضیه ای دارای یک معنای باطنی وسمبلیک است,به این بیان که افراد وملت ها اگر به راستی خود را به گهواره حسینی بمالند,ازجزایر دور افتاده رهایی می یابند ووسائل آزادی آنها فراهم می شود.

رجوع شودبه کتاب ((نگرشی عرفانی,فلسفی وکلامی به:شخصیت وقیام امام حسین (ع))

آیا نور امام حسین(ع)قبل ازخلقت جسم آن حضرت وجودداشته است؟

نکته اول :ارواح ازجهت زمانی با بدن حادث می شوند,اما ازآن رو که مجردند,به جهت رتبه قبل از عالم اجسام وطبیعت قرار دارند,چون مجردات ازعالم عقل

هستندوعالم عقل وعالم مثال ,قبل ازعالم طبیعت قرار دارند,واین چنین قبلیتی ,قبلیت زمانی نیست تا با حدوث روح بعد از بدن منافاتی داشته باشد.

نکته دوم:روایاتی که بحث انوار ائمه علیهم السلام رامطرح می کندربطی به خلقت ارواح ندارند,زیرا مراد از عالم انوار همانا وجوداشیا در مراتب تحقق علت است.به عبارت دیگر,«نور»به مراتب ودرجات وجودی پیش از تحقق یک شیءاشاره داردوقبلیت درآن جا به معنای واسطه در فیض بودن آنان است

واین که آنها درسلسله علل فاعلی عالم قرار دارند,یعنی آنچه علت غاِئی وفاعلی است انوارپیامبر(ص)واهل بیت علیهم السلام,است,نه روح,نفس ووجود طبیعی آنان,پس اعتقاد به تقدم انوار ائمه علیهم السلام ربطی به قدیم بودن نفوس ندارد.

(رجوع شودبه کتاب نگرشی عرفانی,فلسفی وکلامی به:شخصیت وقیام امام حسین(ع))))

مقايسه ظاهري بين رهبران شيعه و رهبران وهابيت



و من كان فى هذه اعمى فهو فى الاخره اعمى و اضل سبيلا(?)

كسى كه در اين جهان (از ديدن چهره حق ) نابينا باشد، در جهان آخرت هم نابينا و گمراه تر خواهد بود

البته به عقيده خود وهابيت



امام خميني (ره):هنوز که هنوزه حتي کشور هاي خارجي براي ايشان بزرگداشت برگزار مي کنند و از ايشان به بزرگي ياد ميکنند و...
مقام معظم رهبري(مد ظله عالي):حزب الله لبنان پيروزي خود را مرهون راهشگايي ها و راهنمايي هاي ايشان مي داند و...



عبد العزيز بن عبدالله آل شيخ(مفتي سابق اعظم سعودي)-عبد العزيز بن باز(مفتي اسبق)
به فتواي اين دو خبيث هزاران هزار شيعه محب اهل بيت به خاک و خون کشيده شده اند.

قابل توجه عزيزاني که مي گويند مگر زيبايي ظاهري دليل بر حقانيت است؟
احتراما عرض مي کنيم خير به هيچ وجه اينطور نيست و شيعه هيچگاه چنين عقيده اي نداشته و ندارد.
فقط دليل بيان اينگونه بحث ها اين است که وهابيت قائل است قرآن نبايد تفسير شود وخلاف ظاهر در قرآن وجود ندارد و بايد به ظاهر قرآتن اکتفا شود. و ما مي گوييم اگر قرآن فقط ظاهرش ملاک باشد(بنا به گفته وهابيت)-که اين طور نيست-شما در آخرت گمراه تر خواهيد بود.
درهمين خصوص خواندن حکايت زير خالي از لطف نيست:

يک حکايت زيبا از ضايع شدن بن باز در برابر استدلال زيباي مرحوم حکيم
مرحوم آيه الله العظمى سيد محسن حكيم قدس سره كه مرجع شيعيان و زعيم حوزه علميه نجف بود، در سفرى كه به عربستان داشت ، در جلسه اى با « بن باز » مفتى آن روز آن كشور (كه نابينا بود) مواجه شد.
بن باز، ظاهرا به ديدن آقاى حكيم رفته بود ولى در واقع قصد داشت با ايشان جدال كند و افكار وهابيگرى خود را مطرح نمايد.
در اين جلسه ، بن باز، از آيه الله حكيم پرسيد: شما شيعيان چرا به ظواهر قرآن عمل نمى كنيد؟
آيه الله حكيم در جواب گفتند: اين ديدار جاى چنين صحبت هايى نيست ، بگذاريد به احوالپرسى برگزار شود. بن باز، سماجت كرده و خواستار دريافت جواب شد. آيه الله حكيم ، ناچار به بن باز گفتند: اگر قرار باشد به ظاهر قرآن تكيه كنيم و همان را معيار عمل به آن قرار دهيم ، بايد معتقد شويم كه شما به جهنم خواهيد رفت !
بن باز، با تعجب پرسيد چرا؟ آيه الله حكيم گفتند: چون قرآن مى فرمايد: و من كان فى هذه اعمى فهو فى الاخره اعمى و اضل سبيلا(؛سوره اسراء، آيه 72 ((كسى كه در اين جهان (از ديدن چهره حق ) نابينا باشد، در جهان آخرت هم نابينا و گمراه تر خواهد بود)). و شما كه از دو چشم نابينا هستيد، طبق ظاهر اين آيه بايد در آخرت هم نابينا باشيد و در زمره گمراهان كه اهل جهنمند، قرار بگيريد. بنابراين ظاهر بسيارى از آيات قرآن مقصود نيست !
بن باز گفته بود اگر قرار است حضرت علي چشمهايم را شفا دهد اصلا نمي خواهم اين چشم ها بينا شود . اين قدر بغض اهل بيت در دل اين مفتيان وهابيت هست و ببينيد خدا به چه روز آنها را انداخته .
باطنا هم که قابل مقایسه نیستند

۱۳۸۸ دی ۱۵, سه‌شنبه